پاشیدن در. پاشیده و افشانده شدن در، نزول قطرات باران، سخن گفتن به روانی. کنایه از سخن شیرین و شیوا از زبان جاری شدن: زبانی که اندر سرش مغز نیست اگردر ببارد همان نغز نیست. فردوسی
پاشیدن در. پاشیده و افشانده شدن دُر، نزول قطرات باران، سخن گفتن به روانی. کنایه از سخن شیرین و شیوا از زبان جاری شدن: زبانی که اندر سرش مغز نیست اگردر ببارد همان نغز نیست. فردوسی
کنایه از اعراض کردن. (آنندراج). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. (دهار) (ترجمان القرآن) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. (کلیله و دمنه). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. (سعدی). سر از موافقت باززدم. (سعدی)
کنایه از اعراض کردن. (آنندراج). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. (دهار) (ترجمان القرآن) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. (کلیله و دمنه). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. (سعدی). سر از موافقت باززدم. (سعدی)
یازیدن. آهنگ کردن. قصد کردن. خود را کشیدن بقصد بلند شدن: به در او دو هفته خدمت کن وز در او به آسمان دریاز فرخی. پیلی چو درپوشی زره شیری چو برتابی کمان ابری چو برگیری قدح ببری چو دریازی بزین. فرخی. سه سوار... در مقابل امیر افتادند امیر دریازید و یکی را عمود بیست و پنج منی بر سینه زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 112)
یازیدن. آهنگ کردن. قصد کردن. خود را کشیدن بقصد بلند شدن: به در او دو هفته خدمت کن وز در او به آسمان دریاز فرخی. پیلی چو درپوشی زره شیری چو برتابی کمان ابری چو برگیری قدح ببری چو دریازی بزین. فرخی. سه سوار... در مقابل امیر افتادند امیر دریازید و یکی را عمود بیست و پنج منی بر سینه زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 112)